رهارها، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

رها

ساندویچی

وقتی از مشهد به تهران برگشتیم، در سبزوار همبرگر دستی خوردیم،همیشه که نمیشه آدم غذاهای باکلاس بخوره،وقتی گشنه شدی کلاس ملاس یادت میره     ...
25 مهر 1394

من و دوستای خانوادگی

هم سن و سالهای من توی هر دو خانواده زیاده و من کلی دوست دارم که میتونم باهاشون بازی کنم.   حالا کاری به ژست خودم و مهسا ندارم ولی فقط عینک فاطمه زهرا رو داشته باشید         و این هم یک عکس سلفی که من گرفتم ...
23 مهر 1394

مامان خوبم آسمانی شد

نبودنت در ذهن کوچک من نمیگنجد نبودنت گنگ است و شبیه آرزوهایی است که در مه فرو رفته  نبودنت حال بدی دارد باور کردن این که دیگر نیستی سخت است و ناممکن شبیه زندگی در مرگ ... دست وپا زدن های بی فایده...   همه گل های دنیا را هم که برایم بیاورند مادرانه هایت کمرنگ نمیشود دلم عجیب برایت تنگ است دلم عجیب تنگ است   باور رفتنت برای ذهن کوچک من گنگ است و من نمی توانم بپذیرم... نمی توانم بپذیرم که دیگر نیستی تا برایم در خانه مادری را باز کنی... که جواب تلفن هایم را بدهی... که دخترم را بغل کنی که چشمهایت همه جا دنبال ما بچرخد... که با هم بازار برویم که با هم راه برویم که من صدای...
8 مهر 1394

نمایشگاه بانوان

در روزهای برگزاری نمایشگاه بانوان (26 و 27 شهریور ماه) من با مامانم به نمایشگاه رفتم و بهش کمک کردم خوب بابا،فقط یه کم کمک کردم           ...
7 مهر 1394

مامان سر کاره...

این جمله ایه که اغلب میگم و یا میشنوم... "مامان سر کاره" یه مدتی بود ماموریتهای مامان خیلی زیاد شده بود:اصفهان،شیراز،تبریز،کرمان،یزد،زنجان و... روزهایی که مامان صبح خیلی خیلی زود قبل از اینکه من بیدار بشم ،میره و بعد از ظهر بابام میاد دنبالم و باهم میریم خونه.. و وقتی میگم..."مامان کداس.."میگن "مامان سر کاره" باهم غذا میخوریم ،بازی میکنیم، خونه رو شلوغ میکنیم ولی گاهی مامان نمیاد و من میخوابم... یه روز خیلی خوب هم با بابا رفتیم فرودگاه دنبال مامان...     گاهی وقتها هم با مامان میرم سر کار وسیله مورد علاقه من توی اتاق مامان یه تخته وایت برده که میتونم روش نقاشی بکشم. ...
1 مهر 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رها می باشد